کد مطلب:77568 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:108

خطبه 084-در توحید و موعظه











و من خطبه له علیه السلام

یعنی از خطبه ی امیرالمومنین علیه السلام است:

«و اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریك له، الاول لا شی ء قبله و الاخر لا غایه له.»

یعنی شهادت می دهم و علم قطعی به این دارم كه نیست مستحق مر بندگی مگر خدا، یعنی ذات مستجمع جمیع صفات كمال و نعوت جلال یگانه است، شریكی از برای او نیست در ذات و صفات و در افعال. قوله تعالی: (لیس كمثله شی ء).[1] زیرا كه اگر خدا دو باشد كه یك بعینه دو شود، چنانكه گذشت. اوست اول و مبدا جمیع موجودات است، زیرا كه سوای خدا ممكن باشند و ممكن بی اول نباشد و اول ممكن غیر از واجب نشود و واجب غیر از خدا نباشد و نیست چیزی پیش از او، پس ازلی است و الا اگر حادث باشد محدث او پیش از او باشد و آخر و غایت و مقصود تمام موجودات است، زیرا كه غیر از او یكسر ناقصند بذاته و طالب كمال و مكمل باشند بذاته و خدا است كامل مطلق و عین كمال و مكمل و به این سبب معاد هر شی ء نیز باشد. و فی الادعیه: «و یبقی و یفنی كل شی ء» و غایت و نهایتی از برای او نیست. پس ابدی است و فنا ندارد و الا لازم می آید كه ازلی نباشد و هست نیست شود.

«لا تقع الاوهام له علی صفه.»

یعنی نمی رسند وهمها به صفتی از برای او، زیرا كه صفت زایده ندارد تا وهمهای واصفین به او برسد چنانكه گذشت.

«و لا تعقد القلوب منه علی كیفیه.»

یعنی اعتقاد نمی كنند دلها به چگونگی از ذات او، زیرا محیط علی الاطلاق محاط

[صفحه 413]

نشود تا كیفیت حقیقت و ذات او معلوم گردد.

«و لا تناله التجزیه و التبعیض،»

یعنی روا نیست او را اجزا و اعضا داشتن و الا لازم می آید امكان و احتیاج.

«و لا تحیط به الابصار و القلوب.»

و احاطه نمی كنند به او و درنمی یابد او را چشمها و دلها، یعنی دیده نمی شود به چشم و خیال، زیرا كه محدود و محصور نشود و الا لازم می آید امكان.

و منها

«فاتعظوا، عبادالله، بالعبر النوافع و اعتبروا بالای السواطع»

یعنی پند بگیرید و قبول نصیحت كنید به نصایح و موعظه هایی كه نفع بخشنده اند شما را در آخرت و عبرت بگیرید به علامتهای واضحه ی واقعه بر دیگران از حوادث و نوازل.

«و ازدجروا بالنذر البوالغ و انتفعوا بالذكر و المواعظ.»

یعنی بپذیرید منع از گناه را به سبب تخویفات بالغه ی به سر حد كمال پیغمبران و منتفع شوید به گفتار و وعظهای نصیحت كنندگان.

«فكان قد علقتكم مخالب المنیه و انقطعت منكم علائق الامنیه.»

بیان كلام سابق است: یعنی عبرت بگیرید از احوالات عارضه بر دیگران بطوریكه گویا كه به تحقیق كه معلق ساخته است شما را چنگالهای شیر درنده ی مرگ، چنانكه ابنای نوع شما را هر روزه درنده ی مرگ به چنگالش معلق می سازد و هلاك می كند و چنانكه منقطع است دلبستگیهای مرادات و آرزو از امثال و اقران شما به سبب مرگ، پس گویا منقطع است از شما دلبستگیهای شما به سبب موت و مرگ.

«و دهمتكم مفظعات الامور و السیاقه الی الورد المورود.»

یعنی گویا كه فروگرفته است شما را شدتهای امور مهلكه مثل سكرات مرگ و رانده شدن به سوی آب وارد شده، یعنی شربت ناگوار چشیدنی مرگ، چنانكه دیگران را فرو

[صفحه 414]

گرفته است و دیگران رانده شده اند.

«و كل نفس معها سائق و شهید:[2] سائق یسوقها الی محشرها و شاهد یشهد علیها بعملها.»

یعنی و هر نفسی با او باشد راننده ای كه طبیعت متقضیه و بقای متصرمه ی او باشد و شهادت دهنده (ای) كه شهادت می دهد بر نیكی و بدی او از اعتقادات و ملكات نفسانیه ی باقیه با او: آن راننده، راننده ای است كه می راند آن نفس را به سوی روز محشر و آن شاهد شاهدی است كه شهادت می دهد بر او به عمل و كردار او.

و منها فی صفه الجنه

یعنی بعضی از آن خطبه در وصف بهشت است:

«درجات متفاضلات و منازل متفاوتات.»

یعنی بهشت صاحب مراتب متفاضله است كه بعضی فضیلت و زیادتی دارند بر بعضی در بلندی و شرافت و صاحب منزلهای متفاوته است كه بعضی با بعضی تفاوت دارند در زینت و خوبی. و اهل بهشت بر دو صنف باشند، چنانكه در قرآن مجید یاد شده: صنف اول مقربین باشند كه صاحب درجات بالا و منازل اعلا باشند. و این صنف را نیز مراتب متفاضله و منازل متفاوته باشد و آنها كسانی باشند كه كامل باشند به حسب علم و عمل هر دو. و علم را مراتب غیر متناهی است و عمل را به حسب علم نیز. پس صاحب علم و عمل را مراتب مختلفه ی غیر متناهیه باشد و صنف دویم اصحاب یمین باشند كه تالی و پست تر از صنف اول باشند و آنها كسانی باشند كه كامل باشند به حسب علم فقط و اكتفا كرده باشند در عمل به قدری كه باعث نجات باشد و یا كامل باشند به حسب عمل و اكتفا كرده باشند در علم به قدری كه از هلاكت رسته باشند و بهشت نصیب ایشان نیز صاحب درجات و منازل متفاوته است، به حسب تفاوت علم و عمل. و اهل دوزخ اصحاب شمال باشند، مقابل اهل بهشت در اصناف و مراتب و منازل. نعوذ

[صفحه 415]

بالله منهم.

«لا ینقطع نعیمها و لا یظعن مقیمها و لا یهرم خالدها و لا یباس ساكنها.»

یعنی منقطع نمی گردد لذتهای بهشت و سیر و حركت به بیرون نمی كند ساكن در بهشت و پیرو شكسته نمی شود باقی در بهشت و بوس و شدت و حزن نمی رسد بر آرام دارنده در بهشت.

[صفحه 416]


صفحه 413، 414، 415، 416.








    1. الشوری / 11.
    2. اشاره است به آیه ی 21 سوره ی ق: و جاءت كل نفس، معها سائق و شهید.